گردشگریگفتگوها

عباس برزگر؛ دستفروش میلیاردر

دست‌فروش روستایی که از طریق گردشگری به ثروت میلیاردی رسید.

دست‌فروش روستایی که از طریق گردشگری به ثروت میلیاردی رسید.

نام: عباس برزگر

متولد: 1355

روستای بزم، شهرستان بوانات، استان فارس

تحصیلات: پنجم ابتدایی

موقعیت: چهره گردشگری در کشور

جمله برگزیده کارآفرین:اگر به سال‌های قبل برگردم دیگر به امید بانک نمی‌نشینم!

وقت‌هایی که برای گرفتن وام از بانک گذاشتم را دیگر هدر نمی‌دهم.کارآفرین میلیاردی صنعت گردشگری ایران کارش را از دست‌فروشی و درآمد روزانه 3 هزار تومان شروع کرده است او تنها 39 سال دارد و درآمدزایی چشمگیرش با یک اتفاق معجزه‌آسا استارت خورده است «عباس برزگر» ساکن روستای بزم در استان فارس است. روستایی که نه‌چندان حاصلخیز است و نه جاذبه خاصی دارد، اما با موقعیت‌شناسی درست این جوان روستایی توانسته در کتاب راهنمای گردشگری یونسکو، عنوان شگفت‌انگیزترین تجربه گردشگری ایران را از آن خود کند.

قصه زندگی‌اش بیشتر از آنکه به واقعیت شباهت داشته باشد به فیلم و افسانه می‌ماند. در یک‌شب بارانی و تاریک، اتفاقی رخ می‌دهد که درآمدش را به بیش از چند میلیون تومان در روز می‌رساند. عباس برزگر که روزی در انشای دوران کودکی‌اش نوشته بود دوست دارد در آینده شغل پادشاهی! داشته باشد و مورد تمسخر همکلاسی‌هایش قرارگرفته بود حالا در روستای بزم استان فارس از طریق گردشگری برای خودش پادشاهی شده است، همچنین چندی پیش گروهی از هالیوود به محل سکونتش آمدند و قرارداد ساخت فیلمی بر اساس زندگی‌اش را با او به امضا رساندند. این فیلم هم‌اکنون در حال ساخت است و چندی دیگر در سینماهای جهان اکران خواهد شد.

از خانه 80 متری به کسب‌وکار 27 هکتاری رسیدم.

ایده شکل‌گیری دهکده گردشگری اتفاقی شکل گرفت. از صفر شروع کردم. تا ۱۶- ۱۵ سال پیش در شهر شیراز دست‌فروشی می‌کردم. از ترس شهرداری و سد معبر به روستای بزم پناه آوردم و سوپرمارکت کوچکی راه‌اندازی کردم. آن موقع درآمدم روزی ۱۰۰۰ تومان بود! خواست خدا بود که شبی باران شدیدی گرفت، دو مسافر آلمانی که اصلاً قرار نبود در ده ما اقامت کنند، در مسیر به کرمان در باران‌گیر می‌کنند.  نیاز به کمک داشتند، به سراغ من آمدند. من به خانه دعوتشان کردم شامی که درخور دو میهمان خارجی و غریبه باشد نداشتیم و مجبور شدم همان سفره فقیرانه خودمان را برایشان پهن کنم و همان دم‌پختک گوجه‌فرنگی که همسرم برای خودمان پخته بود، برایشان بیاورم. بعد هم آن‌ها را به یک چای آتشی دعوت کردیم و تنها رختخواب‌های خانه را برای میهمانان خارجی‌مان مهیا کردیم و خودمان روی زمین خوابیدیم. این‌ها بسیار خوششان آمد بعد رفتند و تعریف ما را کردند تا اینکه ۵ نفر دیگر آمدند. آن ۵ نفر موقع رفتن ۲۰۰ هزار تومان به من دادند. ۲۰۰ هزار تومان معادل ۲۰۰ روز درآمد من در آن سوپرمارکت بود! به ذهنم رسید که می‌شود از این راه پول درآورد. وقتی اولین بار موقعی که آن پنج نفر توریست از من خواستند که آن‌ها را در دِه بگردانم و اطراف را نشانشان بدهم، فکر می‌کردم مردمان جوان و خوش‌ظاهر و خانه‌های نوساز جاذبه توریستی‌اند و از این‌که خانه‌ی عادی روستایی را نشانشان بدهم خجالت می‌کشیدم و فکر می‌کردم آبروی کشورم می‌رود؛ اما مشاهده کردم توریست‌های خارجی علاقه‌ی زیادی به دیدن خانه‌های روستایی با تنورهای گِلی و افراد مسن با دست‌های چروکیده و گاو و گوسفندهایشان دارند. اینجا بود که فهمیدم زندگی روستایی یکی از بهترین جاذبه‌هاست. چون قبلاً در حافظیه فال می‌فروختم، می‌دانستم توریست‌ها آنجا می‌روند. به فکر افتادم بروم حافظیه و به توریست‌ها بگویم بیایید خانه‌ی من کته‌ی گوجه بخورید! بیایید خانه‌ی من گاو و گوسفند ببینید! بلد نبودم، بی‌سواد بودم. بعد فهمیدم این سماجتم اشتباه بود. فهمیدم نمی‌شود یک‌هو به یک خارجی بگویی بیا خانه‌ی من! در شیراز به من گفتند الآن در اصفهان یک همایش در جریان است و گردشگران خارجی الآن در اصفهان زیادند. همان موقع به اصفهان رفتم. آنجا هم همه به من بی‌محلی کردند. تا این‌که یک پیرمردی که راننده‌ی مینی‌بوس بود دلش به حالم سوخت. به من گفت برای جذب توریست نمی‌شود همین‌طوری پیش آن‌ها بروی و بگویی بیایید خانه‌ی من! باید برنامه داشته باشی. آن پیرمرد به من گفت باید بروی سراغ دفاتر آژانس‌های مسافرتی، باید آن‌ها را راضی کنی تا بیایند و منطقه‌ات را ببینند و آن را در برنامه‌هایشان بگذارند. سراغ آژانس مسافرتی که آن پیرمرد معرفی کرده بود رفتم و با مدیر آژانس و همکار ایشان صحبت کردم. اول به من خندیدند. بعد گفتند اگر توریست می‌خواهی باید با هزینه‌ی خود ما را به روستایت ببری تا از منطقه دیدن کنیم. اگر از محل خوشمان آمد آن‌وقت بازدید از آن را در برنامه‌های خود می‌گذاریم. من آن ۲۰۰ هزارتومانی که معادل ۲۰۰ روز کار کردنم بود را خرج کردم. ۱۰۰ هزار تومان آن را برای این آژانس مسافرتی هزینه کردم، ۵۰ هزار تومان برای یک آژانس در شیراز و ۵۰ هزار تومان دیگر را هم خرج آژانسی در تهران کردم. درواقع تمام دارایی‌ام را خرج کردم تا مسافر بیاید و کم‌کم مسافران آمدند. نزدیک به شش ماه به‌صورت رایگان کارکردم، بعد هم از هر توریست، درصد بسیار کمی به من دادند. دو سال طول کشید تا فهمیدم دستشویی فرنگی چیست! فهمیدم داشتن حمام مناسب چقدر واجب است. بله زمانی درآمد ناچیزی داشتم الآن تا شبی ۱۰ میلیون و حتی ۳۰ میلیون هم درآمد دارم ولی یک‌شبه به آن نرسیدم. خیلی‌ها به من خندیدند و بی‌محلی کردند. حتی به دلیل اینکه سواد نداشتم در ابتدا به من پروانه‌ی گردشگری نمی‌دادند. خلاصه کار همین‌طور که گسترش پیدا کرد و با پولی که درآمد زمین‌های اطراف را خریدم وکم کم آن خانه‌ی کوچک ۸۰ متری هی بزرگ‌تر شد! به‌مرور و در طول این سال‌ها ضمن گسترش دادن اتاق‌ها، مزرعه و باغ‌های میوه و محوطه‌ی روباز چای‌خانه و موزه و … به آن اضافه شد. در حال حاضر آن کسب‌وکار ۸۰ متری به مساحتی حدود ۲۷ هکتار افزایش پیداکرده است.

قلق خارجی‌ها را یاد گرفت

به خاطر دارم روزهایی که برای مهمانان خارجی بهترین میوه‌ها، بهترین خیار و سیب را می‌خریدم، اما وقتی می‌رفتیم خانه‌های روستاییان تا قالیبافی را نشانشان بدهیم، وقتی در آنجا یک خیار محلی کج‌وکوله می‌دیدند با کیف می‌خوردند و به‌به و چهچه می‌کردند. من آن موقع نمی‌فهمیدم. فقط می‌دیدم توریست‌ها به این خیارهای محلی که ما در دِه به آن‌ها “خیار خودمانی” می‌گوییم بسیار علاقه‌مندند؛ همین‌طور “نان خودمانی”، “پنیر خودمانی” و “ماست خودمانی” ما را هم دوست دارند. بعد به‌مرور فهمیدم در دنیا به این محصولات خودمانی “ارگانیک” می‌گویند و گردشگران خارجی آن‌ها را خیلی دوست دارند. امروز تمام صبحانه و غذایی که برای توریست‌ها آماده می‌کنیم از محصولات خودمانی یا ارگانیک مزرعه خودمان است. یک روز دندان‌درد داشتم و یک توریست فرانسوی قرص مُسکنی به من داد. بعد از خوردن قرص، پوسته‌ی آن را روی زمین انداختم. مهمان‌های خارجی جور بدی نگاه کردند. فهمیدم پاکیزگی و تمیز نگه‌داشتن زمینی که خدا به من داده خیلی مهم است. فهمیدم این کشور، این زمین، این نعمت‌ها امانتی هستند در دستان من. من همه‌ی این‌ها را ذره‌ذره تجربه کردم و یاد گرفتم.

شیطنت یک پسربچه برایم پول‌ساز شد.

من باتجربه‌ای که به دست آوردم متوجه شدم که گردشگران خارجی بیش از هر چیز در مورد شیوه‌های زندگی ایرانی و تفاوت‌های فرهنگی‌مان کنجکاوند. آن‌ها نیامده‌اند که آدم‌ها و زندگی‌هایی شبیه خودشان ببینند. آن‌ها بیش از هر چیز مشتاق هستند تا ایرانی‌های اصیل را ببینند و عشایر به‌عنوان یک شیوه زندگی بکر و دست‌نخورده زندگی ایرانی، برای آن‌ها جذابیت زیادی دارد این ایده زمانی به ذهنم رسید که یک‌شب در روستایمان عروسی بود و من ۵ خانم توریست خارجی را به آن عروسی بردم. پسربچه‌ای بچه‌ای شیطنت کرده بود و لباس زنان عشایر را به تن کرده بود و می‌رقصید. دیدم توریست‌ها شروع به عکس گرفتن کردند! فهمیدم که خوششان آمده. با خود گفتم چرا توریست‌ها را پیش عشایر واقعی که در کوه‌های اطراف ساکن بودند نبرم؟ از فردا توریست‌ها را به دیدن عشایر خمسه داراب که در نزدیکی بوانات اتراق کرده بودند بردم. بنابراین تور گردشگری عشایر را راه‌اندازی کردم.

هرگز انعام نمی‌گیرم

من هیچ‌گونه تبلیغی نداشتم و فهمیدم منی که سایت ندارم، ایمیل ندارم، برای موفقیت و جذب توریست‌های بیشتر فقط یک‌راه دارم؛ جلب رضایت مشتری! یک مسافر راضی برود تا ده مسافر دیگر بیایند، ده مسافر راضی بروند تا ۱۰۰ توریست دیگر بیایند. من کاری نمی‌کنم تا میهمانانم تصور کنند که این کارها را برای پول و انعام انجام می‌دهم.
من هرگز سر میهمانانم کلاه نمی‌گذارم. متأسفانه برخی با تصور اینکه گردشگران خارجی هستند یا حتی اهالی یک شهر دیگرند تا می‌توانند نرخ‌ها را چند برابر می‌گیرند و جیب میهمان را خالی می‌کنند. این موضوع تأثیر خیلی بدی بر روی صنعت گردشگری دارد و درآمدزایی در این حوزه را کاهش می‌دهد. من در دهکده گردشگری‌ام به‌هیچ‌عنوان انعام هم نمی‌گیرم و به دیگران هم اجازه این کار را نمی‌دهم و غیر از هزینه اقامت در هتل روستایی‌اش هیچ پول اضافه‌ای از گردشگران دریافت نمی‌کنم. روشم این است که هنگام وارد شدن گردشگران با پرچم کشورشان و بامحبت، دوستی و صداقت استقبال می‌کنم و هنگام خداحافظی نیز با دود و اسپند و گرفتن قرآن بر روی سر آن‌ها را بدرقه می‌کنم.آن‌ها نیز در احترامی متقابل، قرآن را می‌بوسند و بر روی سرخود می‌گذارند. من با مرغوب‌ترین و بهداشتی‌ترین مواد غذایی از میهمانانم پذیرایی می‌کنم. من برای میهمانانم چند دقیقه پیش از غذا از مزرعه‌ام سبزی تازه می‌چینم و 10 دقیقه قبل از صبحانه از کندو عسل تازه درمی‌آورم، گویا عزیزترین میهمانانم آمده‌اند. من گردشگران را به تماشای نان‌پختن و علف چیدن و میوه‌چینی روستاییان می‌برم. آن‌ها را حتی به عروسی‌های روستایی می‌برم و در حنابندان و مراسم ایرانی شرکتشان می‌دهم علاوه بر این گردشگران خارجی را به سیاه‌چادرهای عشایری می‌برم و از آن‌ها با دوغ و شیر تازه پذیرایی می‌کنم. این صداقت گردشگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد. درواقع پولی که باصداقت و درستکاری به دست می‌آید برکت پیدا می‌کند و رمز موفقیت من هم همین است. من خودم به‌عنوان یک گردشگر به کشورهای اروپایی سفر کردم تا ببینم یک توریست به چه چیزهایی نیاز دارد و آن‌ها برای گردشگران چه‌کاری انجام می‌دهند. این موضوع کمک زیادی به من کرد.

مصنوعی خوشامد نمی‌گویم

من متوجه شدم که بهترین راه پذیرایی از مهمان خارجی رفتار درست با اوست. نباید مصنوعی به آن‌ها خوشامد بگویید. درست است که زبان شمارا متوجه نمی‌شود اما می‌فهمد که از او برای چه منظوری پذیرایی کرده‌اید. گردشگر خارجی فقط می‌خواهد به او توجه شود، همه‌چیز بهداشتی باشد، دروغ نشنود و احساس نکند که می‌خواهید جیب او را خالی کنید. این سادگی در رفتار و گفتار باعث شده تا آن‌ها از زندگی روستایی لذت ببرند. ما مسافران را به خانه‌مان راه می‌دهیم نه برای چاپلوسی، بلکه می‌دانم آن‌ها می‌خواهند یک زندگی واقعی روستایی را ببینند و با همان آدم‌ها زندگی کنند. هرکدام از ما که از مسافر خارجی پذیرایی می‌کنیم مانند یک سفیر ایرانی هستیم که ایران را به کشورهای دیگر معرفی می‌کنند؛ بنابراین باید بهترین رفتارها را با گردشگر خارجی داشته باشیم.دو دختر کوچکم بارها به‌عنوان کوچک‌ترین راهنمایان گردشگری ایران مورد تشویق قرار گرفتند و یک دانشگاه در فرانسه به دخترم زهرا دکترای افتخاری گردشگری اعطا کرد آن‌ها در حال حاضر در دهکده گردشگری‌مان از میهمانان پذیرایی می‌کنند اما در آینده هم تصمیم دارند همین رشته را در دانشگاه بخوانند. خود من هم بعدازآنکه کارم بالا گرفت از سازمان گردشگری کشور خواهش کردم مرا به خارج از کشور بفرستند تا در این زمینه آموزش ببینم و آن‌ها مرا به آلمان فرستادند و دوره آموزشی کوتاه‌مدتی در آنجا پشت سر گذاشتم.

ای‌کاش برای وام وقت نمی‌گذاشتم

هم‌اکنون دهکده گردشگری عباس برزگر متشکل از چندین خانه روستایی است که سه اتاق آن با 700 سال قدمت و طراحی به سبک زندگی روستایی ایران گران‌ترین اتاق‌های این دهکده به شمار می‌آیند. غیرازاین در این دهکده مزرعه، دامداری، باغ میوه، فروشگاه صنایع‌دستی عشایر، فروشگاه داروهای گیاهی و عرقیات گیاهی هم وجود دارد و محصولات غذایی میهمانان به‌صورت مستقیم از این مزارع و دامداری‌ها تأمین می‌شوند. شبی 700 یورو کرایه این اتاق‌هاست و سالی 8 هزار گردشگر به دهکده می‌آیند. عباس برزگر عدالت را بین مغازه‌دارها هم رعایت می‌کند. او می‌گوید: من از تجربه‌ی دوران دست‌فروشیم استفاده کردم. آن موقع وقتی می‌خواستم بساط خودم را پهن کنم، محیط اطرافم را آرام میکردم.

که مثلاً مبادا کسی به سد معبر شهرداری تماس بگیرد و بیایند ازآنجا بلندم کنند. الآن هم از همان ترفند استفاده می‌کنم، اتوبوس مهمانان خارجیم را امروز درب یک مغازه نگه می‌دارم، فردا در مقابل یک مغازه‌ی دیگر. وسایل موردنیازم را از چندین جا تهیه می‌کنم. توریست‌ها را یک روزبه این روستا می‌برم و یک روزبه روستای کناری. سعی کردم منابع درآمدی را تقسیم کنم. به‌قول‌معروف یک سفره‌ای هست و دوست دارم همه از کنار آن نان بخورند. چون منطقه‌ی بومی درگیر این کارشده من توانستم رشد کنم. امروز بیش از هزاران نفر از بچه‌های عشایر صنایع‌دستی درست می‌کنند و من محصولاتشان را به فروش می‌رسانم. من خودم را رئیس و صاحب‌کار آن‌ها نمی‌دانم، تنها راه درآمدزایی را برای آن‌ها بازکرده‌ام. این معنای واقعی کارآفرینی است. من خودم اگر به سال‌های قبل برگردم دیگر به امید بانک نمی‌نشینم! 

وقت‌هایی که برای گرفتن وام از بانک گذاشتم را دیگر هدر نمی‌دهم. این وقت‌ها را برای تولید و دامداری صرف می‌کنم.

 

دهکده گردشگری عباس برزگر: شبی 3 میلیون تومان

عباس برزگر در حال حاضر مشغول آماده‌سازی ۱۵ هزار سیاه‌چادر عشایری است. او با بزرگان طایفه‌های قشقایی و بختیاری به توافق رسیده است تا میهمانان خارجی را در سیاه‌چادرهایشان بپذیرند و هر خانواده عشایری درازای پذیرایی از میهمانان درصدی از هزینه اقامت مسافران را دریافت کند. حالا شهرت عباس برزگر به‌اندازه‌ای رسیده است که تمام ظرفیت دهکده منحصربه‌فردش در ۳۶۵ روز سال اشغال می‌شود. یونسکو در کتاب راهنمای گردشگری خود، تور عشایری او را به‌عنوان شگفت‌انگیزترین تجربه گردشگری در ایران معرفی کرده است و مسافران خارجی تا آخر سال 1395 تمام سیاه‌چادرهایش را رزرو کرده‌اند.در حال حاضر هزینه هر شب اقامت در دهکده گردشگری او چیزی حدود ۳ میلیون تومان است. (700 یورو) کارشناسان صنعت گردشگری می‌گویند اگر او بتواند استانداردهای هتل خاص و منحصربه‌فردش را ارتقا دهد به‌راحتی می‌تواند درآمدش را به‌عنوان یکی از گران‌قیمت‌ترین هتل‌های خاورمیانه و جهان افزایش دهد. او این روزها مشغول آموزش خانواده‌های عشایری برای پذیرایی از میهمانان خارجی است. ۱۰۰ نفر از جوانان خانواده‌های عشایر زبان انگلیسی آموخته‌اند تا بتوانند به‌راحتی با میهمانان ارتباط برقرار کنند. آن‌ها قرار است میهمانان خود را به تماشا و تجربه تمام روزمرگی‌های زندگی ایل قشقایی و بختیاری ببرند. میهمانان از دامنه‌های کوه بالا می‌روند و همراه با دختران جوان گیاهان دارویی می‌چینند. با چوپانان به صحرا می‌روند و در کنار آن‌ها غذا می‌خورند. به سوگواری‌ها و جشن‌های عشایری دعوت می‌شوند. شبانه و در سکوت کوهستان به پیرمردهای نی‌انبان و سرنا نواز گوش می‌دهند و کنار دارهای زمینی گلیم و گبه می‌نشینند و بر تارهای آن گره می‌زنند. قصه‌های جن و پری کهن‌سالان ایل و تجربه‌های شگفت‌انگیزشان از مواجهه با طبیعت را می‌شنوند و باورهایشان درباره تولد یک نوزاد جدید و رسوماتشان را تماشا می‌کنند. برزگر پیش‌ازاین برای ۹ هزار نفر از ساکنان روستای بزم شهرستان بوانات استان فارس اشتغال ایجاد کرده است و حالا ۱۵ هزار خانواده دیگر در درآمد و کسب‌وکار او شریک میشوند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا