کسب و کارگفتگوها

ضیاء الدین خطیر

گفت و گو با پدر عکاسی شیمی ایران

زیباترینــ عکسـ زندگی ام را از مـــادرم گرفتـــه ام!

چهره خندان و مهربانی دارد، با عینکی که بر روی صورت استخوانی اش به خوبی نشسته است. روزهای تلخ و شیرین بسیاری را پشت سر گذاشته و بالا و پائین های زیادی را تجربه کرده است و این را به خوبی می شود در کلام و نگاه او متوجه شد. از آن دسته آدم هایی نیست که از گذشته گله مند باشد. از امروزش راضی و از حرفه ای که در دوران کودکی آموخته همواره با افتخار یاد می کند. وقتی اولین عکس خودش را گرفت و بنوعی آن عکس به تعبیر علاقه مندان به عکاسی « فولو « یا تار شد، نه تنها ناامید نشد، بلکه علاقه اش به کار بیشتر هم شد. او عکاسی را در آلمان بشکل حرفه ای فرا گرفت و با نظم و انضباط ژرمن ها، دستش را بر روی شاتر رفته است. آنقدر پشتکار و امید داشته، تا امروز او را پدر عکاسی شیمی ایران بنامند. افتخاری بزرگ که هیچ تغییری در رفتار و زندگی او بوجود نیاورد! با کت و شلوار طوسی رنگ زیبایی که به تن می کند این روزها کار تدریس را برگزیده و در کلاس هایش مشغول ساختن خطیرهای آینده است.
ضیاءالدین خطیر این روزها در مرکز فرهنگ و هنر 46 تهران مشغول تدریس دانشجویانی است که خوب او را می شناسند و می خواهند از حضور استاد بیشترین استفاده را ببرند.
استاد تا به امروز تالیفات بسیاری در زمینه عکاسی داشته است که در دانشگاههای کشور تدریس می شود. کتاب شیمی عکاسی و ظهور و چاپ رنگی او به جلد ششم خود رسیده است که این نشان از استقبال علاقه مندان به عکاسی از این کتاب می دهد. بررسی رنگ توسط نور نیز از دیگر تالیفات استاد است و ……

استاد موافق هستید از معرفی مختصر خودتان شروع کنیم؟
من ضیاء الدین خطیر، متولد سی ام دی ماه 1318 در محله سنگلج، حسن آباد امروز هستم. در یک خانواده فرهنگی بدنیا آمدم. مادرم در آن زمان رئیس دبستان و دبیرستان بود و من هم تا کلاس سوم دبستان در مدرسه ای که مادرم مدیریت آن را بر عهده داشت درس خواندم.

چگونه به عکاسی علاقه مند شدید؟
راستش من از کلاس سوم دبستان به عکاسی علاقه مند شدم. در آن زمان دوستی داشتم که پدرش کار عکاسی می کرد و توسط او بود که علاقه ام به عکاسی هر روز بیشتر می شد. وقتی سوم دبستان بودم چهارده شاهی های خودم را جمع کرده و با آنها یک دوربین کوچک با فیلم 16 میلی متری خریدم و عکس هایم را نیز به آتلیه آقای خادم و عبداله مجتهدی از عکاسان معروف آن روزها می بردم و چاپ می کردم.

رشته عکاسی را خودتان انتخاب کردید، یا توسط خانواده این هنر به شما تحمیل شد؟
نه، خودم می خواستم. من ابتدا قرار بود که دارو سازی بخوانم که از زیر آن در رفته و در رشته عکاسی در دانشکده فنی درس خواندم و سپس راهی ترکیه شده و در رشته شیمی ادامه تحصیل دادم تا اینکه از آنجا راهی آلمان شدم که در آن کشور، کلا مسیر زندگی من تغییر کرد.

نوشته های مشابه

نخستین عکسی را که گرفتید، یادتان هست؟
بله، سال 1328 یا 1329 بود که از بچه هایی که پشت یک درشکه را گرفته بودند عکس گرفتم، که عکس من متاسفانه تار شد!

دلسرد نشدید؟
چرا باید دلسرد می شدم. من آن روزها چیزی از عکاسی نمی دانستم و دوربینم نیز یک دوربین کاملا معمولی بود، اما همان عکس تار، انگیزه ای شد تا به کار عکاسی بیشتر علاقه مند شوم.

اولین دوربین نسبتا خوب خود را کجا خریدید؟
اولین دوربین نسبتا خوب خودم را در آلمان خریدم که نامش « لایکا « و 35 میلی متری بود. ضمن اینکه اولین دوربین پیشرفته خود را هم در آن کشور خریدم. نام دوربین پیشرفته من در آن روزها « آیسایلادر مامیا « 330 و « آروی» 67 بود.

به لحاظ اقتصادی مشکلی نداشتید؟
اگر بگویم نه، دروغ گفته ام. اما من در آن زمان پول های خودم را جمع می کردم و دوربین می خریدم. اصلا بهتر است واقعیتی را به شما بگویم و آن اینکه در دانشگاههای آلمان از شما تعهد می گیرند که اگر پول ندارید در رشته عکاسی تحصیل نکنید! در آنجا داشتن امکانات خوب عکاسی برای دانشجویان اجباری بود و علاوه بر امکاناتی که دانشگاه در اختیار ما می گذاشت، خود ما هم امکانات خوبی داشتیم.

ضیاء الدین خطیر

چه زمانی به ایران برگشتید؟
فروردین ماه 1356 بود که به ایران برگشتم و یک دوربین « نیکون « 135 خریدم و 15 اردیبهشت ماه همان سال هم به عنوان عکاس به استخدام مدرسه تلویزیون و سینما دانشکده صدا و سیما درآمدم و ماهیانه نیز 2 هزار تومان حقوق می گرفتم.

پول کمی نبود، درست است؟
بله، آن زمانها پول زیادی بود و برای من که با مادرم زندگی می کردم همیشه مقدار زیادی از آن باقی می ماند.

عکس ها را باید تحویل جایی می دادید؟
دقیقا. ما آن زمان عکس ها را می گرفتیم و تحویل صدا و سیما می دادیم.

راه فراری وجود نداشت؟
بهیچوجه. چرا که فیلم ها باید در آتلیه ظاهر می شد، دیگر هیچ راه گریزی وجود نداشت. ضمن اینکه خود ما هم اصلا به این چیزها فکر نمی کردیم.

اگر بخواهید عکاسی را تعریف کنید، تعریف شما از عکاسی چیست؟
به اعتقاد من عکاسی هنر نیست، بلکه یک صنعت است و یک عکاس باید آگاهی لازم را در زمینه هندسی داشته باشد تا بتواند عکس های خوبی بگیرد.

دوربین تا چه اندازه در موفقیت یک عکاس مهم است؟
راستش را بخواهید، داشتن دوربین درجه یک و دوربین درجه چهار هیچ تفاوتی با هم ندارند. چرا که این استعداد عکاس است که در این زمینه تعیین کننده است. دوربین نیکون همان عکسی را می گیرد که دوربین لایکای روسی می گیرد. پس این عکاس است که باید خطوط هندسی را بداند تا با هر دوربینی بتواند عکس خوب بگیرد.

چه کارهایی انجام می دادید و چرا انجام می دادید؟
من بیشتر کارهای تکنیکال می کردم، کارهایی که هضم آنها برای خیلی ها در همین زمان هم سخت و دشوار است. (در همین زمان عکس 3 بعدی پرتره ای را نشان می دهد و می گوید؟ این عکس دو نیم رخ سمت راست و عکس دوم از همان شخص دو نیم رخ سمت چپ را نشان می دهد که با دیدن آن می توان متوجه شد که کدام نیم رخ زیباتر است ) اما اینکه چرا این کارها را انجام می دادم را هم باید بگویم؟

اگر صادقانه بفرمائید سپاسگزار خواهم شد؟
راستش دوست داشتم با عکس های خودم حال کسانی که به عکاسان پیشکسوت بی احترامی می کردند را بگیرم.

برای گرفتن یک عکس خوب چه فاکتورهایی را باید رعایت کرد؟
متریال خوب. منبع نور خوب. RAM خوب و …. . البته لازم است این واقعیت را هم بگویم که شما اگر یک « مموری « داشته باشید، نباید آن را پاک کنید و اگر قرار است عکسی را هم ببینید بهتر است روی مانیتور دوربین این کار را انجام دهید. شما نباید مموری را در آورده و عکس های آن را چاپ کنید، چرا که چاپی که اول می گیرید، با آنالوگ هیچ تفاوتی ندارد، اما چاپ بعدی آن، با همان کیفیت دیگر غیرممکن است.

اگر زمان به عقب برگردد، باز عکاسی را انتخاب می کنید؟
ا که نه. من زندگی و جوانی خود را روی این صنعت گذاشته ام و اگر صد بار دیگر هم برگردم باز هم انتخابم رشته عکاسی خواهد بود.

به لحاظ اقتصادی عکاسی توانست شما را به آنچه می خواستید، نزدیک کند؟
راستش نه! من چون دفتر داشتم به لحاظ اقتصادی آن رشدی که منظور شماست را نکرده ام. من بیشتر کارهایی که می کردم آزمایشگاهی و میکروسکوپی بود و برای جراحان پلاستیک کارآیی داشت.

دفتر شما کجا بود؟ و آیا هنوز هم عکاسی می کنید؟
دفتر ما خیابان فلسطین، خیابان آذر یعنی پشت بیمارستان مدائن بود و چون دیگر کار ما به آن صورت رشد نداشت ترجیح دادم آن را تعطیل کنم و الان هم 7 سال است که دیگر عکاسی نمی کنم!

در آلمان شاگرد کدام چهره نامی بودید؟
من در آلمان شاگرد پروفسور آدولف فریدریش بوتنانت که جایزه شیمی نوبل را داشت و عکاسی هم می کرد، بودم.

ارتباط شیمی با عکاسی چه نوع ارتباطی است؟
ببینید، علم شیمی 100 درصد به علم عکاسی کمک می کند. شما اگر علم شیمی نداشته باشید، هیچ گاه نمی توانید عکاس خوبی باشید!

نصیحت و پیشنهاد شما به جوانان علاقه مند به رشته عکاسی چیست؟
من از جوانانی که تازه گام به این عرصه گذاشته اند، می خواهم که هرگز خودشان را دست کم نگرفته و برای رسیدن به موفقیت مطلوب صبر داشته باشند.

شما هم در عکاسی شاگردی کرده اید؟
مگر می شود شاگردی نکرده باشم. من شاگرد آقایان خادم، مرحوم امیراصلانی و … بوده ام که به این موضوع هم افتخار می کنم.

زیباترین عکسی که تا به امروز گرفته اید، کدام عکس بوده است؟
عکسی که از مادر خود در سن 90 سالگی گرفته ام را به همه عکس های دیکرم ترجیح می دهم!

چه چیزی در دنیای عکاسی امروز، شما را آزار می دهد؟
اینکه از زمانی که عکاسی، آکادمیکی شد، دوستان به عکاسان سنتی بی حرمتی می کنند، مرا سخت آزار می دهد. اینکه امروز عکاسان ما نمی دانند که عبداله مجتهدی کیست؟ نوشید که بود؟ خادم چه تحولی در عکاسی بوجود آورد و…. البته بد نیست در همین جا واقعیتی دیگر را هم برای شما بازگو کنم. امروز وضعیت عکاسی ما به گونه ای شده است که اگر آدمی دکترای عکاسی هم داشته باشد، برای گرفتن جواز باید برود و برای عضویت در اتحادیه امتحان بدهد!

تفاوت عکس های امروز با عکس های گذشته در چیست؟
راستش عکس های امروزی همه ساختگی هستند، اما عکس های قدیمی واقعی تر بودند، هر چند که روتوش هم بر روی آنها انجام می گرفت.

حرف آخر؟
حرف آخر من این است که برای رسیدن به موفقیت باید تلاش کرد و از چالش ها نترسید!

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا